پلیکان

۱۰۰,۰۰۰ تومان

«پدرم را چه‌طور کشتی؟ البته خودت بهتر می‌دانی، تو اُمید را از او گرفتی و پدرم را نااُمیدی کشت. جنایتی که قانون برای آن مجازاتی تعیین نکرده است. من باور ندارم که چیزی به نام حق و حقیقت وجود داشته باشد. قوانین هم به نفع دزدها و جانیان وضع شده، و آزادی بیان هم حق تبهکاران است. کسی که حقیقت را بگوید، کسی باورش نمی‌کند، اما دو شاهد دروغین برای اثبات یک ادعای کذب کفایت می‌کند! پیش‌ از ظهر حق با من است، اما از ساعت دوازده ظهر به بعد، من تنها می‌مانم و حق با آن‌ها می‌شود و من محکوم می‌شوم! یک اشتباه قلمی، یک گزارش غلط می‌تواند منِ بی‌گناه را به زندان بیندازد و آن‌وقت است که من بدل می‌شوم به تبهکاری که به شرافت یک انسان باشرف توهین کرده، و مرا به دلیل افترا مجازات می‌کنند. من دیگر به زندگی، انسانیت، جامعه و خودم اعتقادی ندارم و دیگر توان زندگی‌کردن را در خودم نمی‌بینم و… .»
استریندبرگ را باید سلطان «منِ» نویسنده نامید. این داستان خود استریندبرگ بود، «منِ» نویسنده، همیشه همان و همیشه نوسازی شده. منِ پررنگ و تبلوریافته او در تمام پنجاه‌وچند اثر منتشرشده‌اش ساری و جاری است. منِ خشمگین، منتقد و هذیان‌گویی که به‌دنبال تغییر برای شرایط نو، خود به نیستی و مرگ و فنا می‌رسد. منِ روسوواری که خودش را و زندگی و زمانه‌اش را بارها و بارها در شکل‌های مختلف و موقعیت‌های مختلف اعتراف می‌کند و…

سال انتشار

1403

تعداد صفحات

100

0 نفر در حال مشاهده این محصول هستند!
توضیحات

یوهان اُگوست استریندبرگ (۱۸۴۹ – ۱۹۱۲) را «شکسپیر معاصر»، «پدر تئاتر مدرن»، «نابغهٔ دیوانه»، «استاد مسلم درام‌نویسی قرن بیستم»، «زن‌ستیزترین مرد تمام دوران»، «مبتکر و پیشرو تمامی ابداعات در تئاتر معاصر»، «چهرهٔ درخشان ادبیات جهان» و… نامیده‌اند. مردی غیرعادی، تقریباً همیشه ناراضی و همواره در مبارزه با بیماری‌های روانی!
شاعر و نویسنده‌ای که یکی از ارکان مهم درام مدرن شناخته می‌شود و بسیاری از آثارش همچون پدر (۱۸۸۷)، قوی‌تر (۱۸۸۸)، دوشیزه ژولی (۱۸۸۹)، به‌عنوان آثار کلاسیک و مدرن ادبیات دراماتیک محسوب می‌شوند.
اریک بنتلی، منتقد تئاتر، دربارهٔ شناخت و تفسیر استریندبرگ و آثارش می‌نویسد: «زندگی‌نامهٔ او سندی بزرگ است، و اعترافی بزرگ‌تر… از این‌جا است که دریافت ما از استریندبرگ آغاز می‌شود.»

استریندبرگ زمانی طولانی از عمر شصت‌وچندساله‌اش را مبتلا به اسکیزوفرنی و پارانویا بود. جنونی که تمام زندگی و آثارش را تحت‌الشعاع قرار داده بود. او سال‌ها با نهادهای اجتماعی هم‌عصر خود بر سر تعریف خاصی که ازخانواده و عملکرد آن داشت، درگیر بود و بارها هم به‌خاطر نظرات جنجالی در مقالات، داستان‌ها و نمایش‌نامه‌هایش به دادگاه احضار شد. استریندبرگ خانواده را «مسافرخانه»ای می‌دانست
که در آن «می‌توان مجانی خورد و خوابید. فقط همین.» او خانواده را «کانون همهٔ فسادهای جامعه» می‌دانست؛ جایی که زنان «گوشه‌نشین تن‌آسای» در آن پناه گرفته‌اند و «زندان اعمال شاقه» برای پدر خانواده و «جهنم» برای کودکان ساخته‌اند.
او خیلی پیش‌تر از سارتر از جهنمی صحبت به میان می‌آورد که در بُعدها و دنیای ناشناخته‌ای وجود ندارد. استریندبرگ ایمان دارد که «جهنم دیگران هستند» و در اندیشه‌ای فراتراز اندیشهٔ اگزیستانسیالیستی سارتر، معتقد است: «دوزخ بر روی همین زمین است و انسان از آن رهایی نمی‌یابد، مگر با تحمل رنجی که از شرارت خودش و شرارت دیگران بر سرش می‌آید.» 

آشنایی با نویسنده
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “پلیکان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *