متروک بیانتها
۸۵,۰۰۰ تومان
واتسلاو هاول نویسندهی منتقد و معترض حکومت کمونیستی چک بود. او سالها تحت نظارت حکومت وقت زندگی کرد زندانی شد و آزار دید اما فعالیت هر روزه اش در تئاتر و ادبیات متوقف نشد هاول که نقش مهمی در پیروزی انقلاب مخملی چکسلواکی داشت، در سال ۱۹۸۹ اولین رئیسجمهور غیر کمونیست حکومت چکسلواکی شد. انقلابی که او در آن نقش داشت انقلابی بدون خونریزی بود که منجر به فروپاشی حکومتِ کمونیستی چکسلواکی و تشکیل دو کشور جدید چک و اسلواکی شد شاید بهترین معرفی هاول همان باشد که یژی نمتس روانشناس و دوست هاول درباره او می گوید: اگر نمی خواست راجع به مطلبی بنویسد نمینوشت و اگر میخواست درباره مطلبی بنویسد آن را فقط همانجور که معتقد بود حقیقت دارد مینوشت. متروک بی انتها یک نمایشنامه نیمه اتوبیوگرافیک از واتسلاو هاول است که او سال 1984 در روزهای پس از آزادی از زندان نوشته . نمایشنامه درباره یک مخالف سیاسی به نام لئوپولد نتلزاست که میترسد بابت نوشتن به زندان برود. لئوپولد تحت فشار دوستان، همفکران و نزدیکانش است. این فشارها علاوه بر نظارت مستمر دولتی، او را از نوشتن بیشتر ناتوان کرده او از سمت نمایندگان حکومت پیشنهادی دریافت میکند در ازای آزادی. نویسنده تصمیم میگیرد به زندان برود اما منکر نوشته هایش نشود اما… این نمایشنامه را تام استوپارد به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. متروک بی انتها (لارگو دسولاتو) در تلگراف به عنوان یکی از 15 نمایشنامه برتر تمام دوران ثبت شده است.
سال انتشار |
1401 |
---|---|
تعداد صفحات |
96 |
لئوپولد: برعکس! من اغلب با خودم میگم چقدر عالی بود اکه هیچکس بهم علاقه نداشت – وقتی هیچکس ازم انتظاری نداشت و هیچکس به انجام کاری ترغیبم نمیکرد- تو کتابفروشیای دست دوم میگشتم- تو وقتای آزادم آثار فیلسوفای مدرن رو مطالعه میکردم- شبها رو صرف یادداشتبرداری از آثارشون میکردم- توی پارک قدم میزدم و مدیتیشن میکردم- مارگریت:اما به لطف همۀ اینا شما همونی هستی که امروز هستی
لئوپولد:درسته، اما اینم هست که من بار سنگینتری رو دوشمه-
مارگریت: لئوپولد، من معتقدم تو پیروز میشی!
لئوپولد: احساس میکنم تنها راه نجاتم اینه که یه مدت اونجا موندن رو قبول کنم-دور از نزدیکان و عزیزام- تا با تواضع و فروتنی فرصتی پیش بیاد گناهانم رو جبران کنم- بیحسیم از بین بره و غرورم رو دوباره پس بگیرم و مثل یه موجود حقیر در پیکرهای بزرگ خودم رو پالایش کنم-به این صورت، فقط به این صورت- اگر بتونم جام زهر رو با وقار بنوشم- میتونم خودم رو پس بگیرم- شاید چیزی از انسانیت از دست رفتهم رو- و امید رو برگردونم- از نظر احساسی خودم رو بازسازی کنم- دری به سمت زندگی جدید باز کنم-
مارگریت: [فریاد می زند.] اما لئوپولد!
لئوپولد:بله؟
مارگریت:[با هیجان] نمیبینی که این مجازات واقعاً ناعادلانهست و اگه سعی کنی- هرچند محترمانه- اونو به تجربهای تطهیرکننده تبدیل کنی، فقط باهاش همسو میشی و در برابرش سجده میکنی. و علاوه بر این، با دادن این فرصت به اونا این واقعیت رو از خودت پنهان میکنی- این کار یهجور فراره، راهی برای بیرون رفتن از مشکلاتی که باهشون درگیری. اما حتی اگه بری هم چیزی که خودت نمیتونی توی خودت حل کنی، حل نمیشه. تو کاری نکردی که بخواهی جبران کنی. تو بیگناهی!
الئوپولد: وه، مارگریت – چرا زودتر از اینها تو را ندیدم؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.