مجموعهی مواجهات پستمدرن ویراستهی ریچارد اپیگنِنزی متشکل از 27 کتاب در حوزههای مختلفِ؛ روانکاوی، نشانهشناسی، معرفتشناسی، زیستبوم و … در سپهر پستمدرنیسم است که توسط انتشارات ایکنبوک منتشر شده و ترجمهی فارسی آن اینک به همت انشارات مهرگان خرد در دسترس است.
امبرتو اکو و فوتبال
کتاب امبرتو اکو و فوتبال اثر پیتر پریکلس تریفوناس، نحوهی کاربست نشانهها در تعاملات اجتماعی و فرهنگی را مورد مطالعه قرار میدهد و ابتذال فرهنگی عصر جدید را از دریچه ورزش پرطرفدار فوتبال به بحث میگذارد.
کتاب امبرتو اکو و فوتبال (Umberto Eco And Football) نه دربارهی امبرتو اکوی طرفدار فوتبال است، نه به اکوی نشانهشناس میپردازد و نه حتی کاری با اکوی داستاننویس دارد بلکه این نکته را مورد توجه قرار میدهد که چگونه تنوع آثار اکو به عنوان نظریهپرداز فرهنگی و روشنفکری عمومی، ما را قادر به خوانش نگرانیها، دغدغهها و بلاهتهایی میکند که در زندگی روزمره تجربه میکنیم». از آنجا که فوتبال به عنوان یک نشانه به نشانههای دیگری ارجاع میدهد، پیتر پریکلس تریفوناس (Peter Pricles Trifonas) در این اثر تلاش میکند از خلال آرای اکو پدیدههایی چون ورزشگاه، هواداری، هولیگانیسم و گپوگفتهای ورزشی به عنوان نشانههای ارجاعی فوتبال مورد بررسی قرار گیرد.
چامسکی و جهانی شدن
آورام نوآم چامسکی ( – ۱۹۲۸) زبانشناس و نظریهپرداز امریکایی است.
از او به عنوان پدر زبانشناسی مدرن یاد میشود. نظریه معروف وی دستور زایشی-گشتاری است که در دهه ۶۰ میلادی انقلابی در زبانشناسی معاصر ایجاد کرد.
برخی نوام چامسکی را بهعنوان «انیشتین زبانشناسی مدرن» ستودهاند و نزد برخی دیگر هم به همان اندازه به عنوان روشنفکر و دگراندیش سیاسی سازشناپذیر و منتقد اجتماعی شناخته میشود.
این کتاب به بررسی دیدگاههای چامسکی در باب هژمونی اقتصاد جهانی و نظم نوین جهانی میپردازد. موضع او چندان با جهتگیریهای رایج درباب جهانیشدن جور درنمیآید.
جرمی فاکس در این کتاب روایتی دست اول و گیرا از نظریههای چامسکی ارائه میکند. همانطور که خودش میگوید، در نوشتن این کتاب از چامسکی کمک گرفته و یاری او را همواره کنار خود داشته است.
بینشهای چامسکی در این کتاب میتواند پرتوی بر نظریات میانه در باب جهانی شدن بینداز
فروید و سندرم حافظه کاذب
ر کتاب فروید و سندرم حافظه کاذب، فیل مالن به بررسی اندیشههای «فروید» درباره سندروم حافظه کاذب میپردازد و بیان میکند که حافظه کاذب، بیماری روانی است که در نتیجه اقدامات درمانی یا پزشکی مضر ایجاد میشود.
از سال 1992، مناقشه علمی و حقوقی بیامانی حول این اتهام پدید آمد که روانکاوها گاهی خاطرات غلطی درباره سوء استفاده جنسی دوران کودکی را در ذهن بیمار میپرورانند. برخی فروید را مقصر دانسته و میگویند که او از 100 سال پیش بذر «سندروم حافظه کاذب» را پاشیده است. آیا فروید پدر بدی بود که ایدههای غلطاندازی را به جامعه القا کرد که یک قرن بعد هیولایی آفرید؟ یا آیا نابغهای حیرتانگیز بود که درک موشکافانهاش از ذهن و حافظه زمان او بسیار جلوتر بود؟ فروید که بیشتر به تازیانه نقد گرفته شده و ندرتاْ به درستی خوانده شده، همچنان با مسائلی در پیوند است که ذهن روانشناسی و جامعه امروز را به خود مشغول داشته است.
کتاب فروید و سندروم حافظهی کاذبِ (Freud And False Memory Syndrome) فیل مالن به بررسی صحت و سقم این ادعاها میپردازد و روایتی موجز از تجربیات بالینی اولیهی فروید و نظریات سرکوب و ماهیت حافظه وی ارائه میکند. بحث فیل مالن (Phil Mollon) دربارهی برخی پروندههای ابتدایی فروید این امکان را برای خواننده فراهم میسازد تا دربارهی ریشههای بسط نظریات فروید تصوری به دست آورد. مالن بحث خود را با مختصری دربارهی جنبههای تجربیات بالینی اولیهی فروید در باب بازیابی ظاهری خاطرات سوء استفادهی جنسی دوران کودکی، عمدتاً در طول روانکاوی، آغاز میکند. با این حال تا زمانی که به ایدههای فروید دربارهی خاطرات اوایل دوران کودکی نپرداخته و ادعاهای بالینی فروید در ابتدای پیشهی روانکاویاش را بهدقت بررسی نمیکند، دربارهشان اظهار نظری نمیکند.
لکان و پسافمینیسم
الیزابت رایت در کتاب لکان و پسافمینیسم، از منظری پسافمینیستی به بررسی آرای ژاک لکان، اندیشمند برجستهی فرانسوی میپردازد و میکوشد با قرار دادن آثار او در بستری پستمدرن دیدگاههای مهم وی را شرح دهد.
کتاب لکان و پسافمینیسم (Locan And Postfeminism) در واقع تضاربی از آرای فمینیستها در مورد نظریات جنجال برانگیز لکان پیرامون سکسوالیته و جنسیت را عرضه میکند و در پی آن است که بدفهمیهای صورت گرفته از نظریات لکان به خصوص نظریهی جنسیابی وی، یعنی خاستگاه و گسترش تفاوت جنسی درون قلمرو زبان را واکاوی و تصویر دقیقتری از این پرنفوذترین روانکاوِ پسافرویدی ارائه کند.
ژاک لکان اندیشمند معاصر فرانسوی از جمله مهمترین متفکران قرن بیستم به شمار میرود که توانسته با مفهومپردازیهای بدیعش بر غنای دانش روانکاوی بیافزاید. او که ادامه دهندهی سنت فرویدیِ روانکاوی است و خود را کسی میداند که «فروید خوانده است» هیچگاه در این چارچوب محدود نمانده و توانسته افق گستردهتری پیش روی روانکاوی معاصر بگسترد. مفاهیمی چون مراحل سهگانهی زندگی انسان، فالوس، جنسیابی، ژوییسانس و… از جمله ایدههایی است که سبب شده گسترهی کاربرد نظریات وی از روانکاوی فراتر رفته و وارد حوزههایی چون فلسفه، معماری، ادبیات و سینما شود. به تعبیر لویی آلتوسر، قدرت ادعای لکان و اصالت منحصر به فرد او در روانکاوی در این بود که در حوزهی کاری خود یعنی روانکاوی و زبانشناسی نظریهپردازی میکرد و توانست یک سیستم کلی از مفاهیم نظری بسازد که قادر به ایجاد مجموعهای از حقایق در حوزهی تحلیلی باشد.
لیوتار و ناانسان
تاب لیوتار و ناانسان اثر استوارت سیم، به بررسی دیدگاههای فرانسوا لیوتار فیلسوف فرانسوی پرداخته است.
در کتاب لیوتار و ناانسان، نویسنده به بررسی آرای لیوتار با تکیه بر «ناانسان» میپردازد. استوارت سیم (Stuart Sim)، در واکاوی دقیق این امر موفق بوده و کتاب خوشخوان و جذّابی را فراهم کرده است.
متفکران پستمدرن، بهطور ویژه لیوتار و بودریار، جذب ایدههایی چون پایان تاریخ و امر آخرالزمان شدهاند. شاید در نگاه اول این موضوع عجیب و گاهی مضحک جلوه کند اما نخست خود پستمدرنیسم واجد نوعی لحن آخرالزمانی است و دوم، پستمدرنیسم جنبشی است که ادعای «در هم شکستنِ شیوههای کهن انجام امور» را ترویج میکند؛ بنابراین پستمدرنیسم در سویههای متنوعی با امر آخرالزمان پیوند یافته است. به قول دریدا شاهد نوعی لحن آخرالزمانی در جریانات فلسفی متأخر هستیم.
لیوتار در مقدمهی کتاب ناانسان مشکل اصلی خود با “ناانسانیت” را چنین صورتبندی کرد: «چه میشود… اگر انسانها در فرآیند ناانسان شدن قرار گرفته یا بدان نزدیک باشند؟ (بخش اول) و (بخش دوم) اگر ناانسان در آنچه “مربوط” و منحصر به نوع انسان است سکنی گزیند، آنوقت چه میشود؟» مسئلهی نخست با “پیشرفت” یعنی با «سرمایهداری پیشرفته، با میل به ظاهر بیپایان آن برای گسترش و ابتکار فناورانه ربط دارد.» مسئلهی دوم “راز” کاملاً انسانی و نامتناهیای “که روح آدم زندانیاش است” را شکل میدهد.
مشکل لیوتار با پیشرفت، بر سر تأکید آن بر کارایی است، یعنی واقعاً زمانی را صرف خود انسان و امورات انسانی نمیکند. بلکه آنچه خاص انسان است را میبلعد؛ و چون کارآمدی مطلق هرگز به دست نمیآید، پیشرفت درخواستی بیپایان است که مستمراً امکان اندیشیدن بر آنچه اتفاق میافتد را کاهش میدهد: «سریع رفتن همانا سریع فراموش کردن است.» وقتی زمانی برای اندیشیدن نباشد آدم فراموش میکند که ناانسانیت، بهای پیشرفت است: «نظام تا حدی میتواند آنچه از آن فرار میکند را از اذهان پاک کند.» در بنیان هر دوی این مشکلات، لیوتار ردپای فناوریهای جدید را میبیند، بهخصوص فناوریهای مربوط به رایانهها و هوش مصنوعی و فناوریهای در خدمت سرمایهداری پیشرفته.
نیچه و پست مدرنیسم
کتاب نیچه و پستمدرنیسم از مجموعهی مواجهات پستمدرن به قلم روان و شیوای دیو رابینسون است که به شرح آرای مهم ویلهلم فریدریش نیچه در بافتاری پستمدرن میپردازد.
رابینسون در این اثر موجز که بیشتر به مقالهای طولانی شباهت دارد تا کتاب، نیچه را نخستین کسی میداند که پی به معنای واقعی مدرنیته برد. عمق تأملات و باریکبینیهای وی چنان است که نویسنده کتاب، نیچه را پیامبر عصر خود لقب میدهد. کتاب نیچه و پستمدرنیسم (Nietzsche And postmodernism) پس از شرح مختصری از زندگی نیچه، به بیان دیدگاههای او در زمینهی موضوعات گوناگون بهخصوص مباحث زبانشناختی وی میپردازد و تلاش میکند از این راه نقبی به مکتب پستمدرن و ارتباط آرای چهرههای برجستهای چون لیوتار، بودریار و فوکو با نظریات نیچه بزند. از ویژگیهای برجستهی کتاب میتوان به توانایی نویسنده در شرح مفاهیم پیچیدهی فلسفی به زبانی ساده و همه فهم اشاره کرد که کتاب را در حد درک خوانندهی عادی فهمپذیر ساخته و از این طریق کوشیده تا طیف وسیعتری از خوانندگان را تحت پوشش قرار دهد. دیو رابینسون (Dave Robinson) که خود دانشآموختهی فلسفه و استاد پارهوقت مطالعات انتقادی و نویسندهی کتابهایی چون درآمدی بر فلسفه و درآمدی بر اخلاقیات است به خوبی توانسته در مرز باریک نگارش اثری همه فهم اما جدی قلم بزند.
ویتگنشتاین و روانکاوی
جان هیتون در کتاب ویتگنشتاین و روانکاوی، شرح دقیق و روشنی از دیدگاههای ویتگنشتاین و پیوندش با روانکاوی ارائه میدهد و کتابی همهفهم و در عین حال جدی تدارک دیده است. درمان ویتگنشتاینی و رابطهی آن با روانکاوی موضوع این کتاب خواهد بود.
در کتاب ویتگنشتاین و روانکاوی (Wittgenstein And Psychoanalysis)، مؤلف دو متفکر بزرگ و تأثیرگذار اهل وین، «ویتگنشتاین» و «فروید» را در صحنه مواجههای پستمدرن گرد هم میآورد. مسئله مورد بحث در این کتاب این است که کدام یک از این دو فلسفه شکل بهتری از درمان مناسب برای مرور زمان است و رقابت بین آنها چگونه است. جان هیتون بیان میدارد که «فروید» و «ویتگنشتاین» همعصر بودند. «فروید» روانکاوی را پدید آورد و «ویتگنشتاین» شاید بزرگترین فیلسوف قرن بیستم بوده است. «فروید» معضلات را از زاویه روانشناختی بررسی میکند و «ویتگنشتاین» رویکرد طعنهآمیزی به خود و خوانندگانش را در پیش میگیرد.